روز گذشت های یک دختر ....!

من نمیخوام من باشم!!!:دی

روز گذشت های یک دختر ....!

من نمیخوام من باشم!!!:دی

گرمه...خیلی!

هوا خیلی گرمه منم اصلا نمیتونم گرما رو تحمل کنم... 

هر چیم تو خونه غر غر میکنم بابا من این وسط دسته بیل نیستم گرممههههه...اعصابم خوووووووووورده...کولر و جون من یکی را بندازه...باباجونمم که پا میشه میره پشت بوم بعد ۳ ساعت میاد یه پوشال یه وجه کولرو عوض کرده! 

فک کنم عین پارسال خودمم باید دست به کار شم کولر رو سرویس کنیم! 

.. 

این چند روز تمای شدیدی  به خواب پیدا کردم..اصلا همش خوابم! 

صبا که اگه کلاس نباشه تا نه /۱۰ صب خوابم!عصرا اصولا رو کاناپه تو هال ولو شدم...سر شب وسط اتاق خودم...(که اخیرا منو انداختن تو انباری چون کثیف میکنم بدجوری اطرافمو!)..شبام که تو اتاق ساناز! 

تازه وقتی بالش میبینم کلی ذوق میکنم!  

پریروز روز معمار بود!!روزم تا حدی مبارک بوده باشد!.. 

دیروز بعد امتحان مصالح در حالی که از شدت خستگی+گرما+خوابالودگی+عذاب وجدان خراب کردن امتحان+نگاه چپ چپ اون علیرضای دیوانه!...اعصابم ریخته بود بهم...داشتم از میرفتم تو کلاس که وسایلمو جمع کنم برم خونه..دیدم همه دور هم فاز مثبت میدن بهمو..خنده و عشق و حالو...اینا! 

رفتم کنارشون گفتم:خبریه؟؟!؟ مام هستیما! 

همون دیوانه:داریم میریم بیرون! 

من:واسه چی؟ 

همه:روزمونه! 

من:جامو خالی کنید!میرم خونه! 

اونا:چراااااااااااااااااااا....(۲-۳تا از دوستام:غلط کردی...قبل ۶ بر میگردیم!) 

من:به قول یکی خوابمههه...سال دیگه میام! 

و اینگونه باز گشتیم! 

ولی دلیل واقعیش این بود...حوصله سر و صدا نداشتم...اصلا اخیرا میخوام تنها صدایی که میشنوم سکوت باشه! 

صبحا...موقع صبونه خوردن پدرم در میاد....انقد صبر میکنم تا بابا مامانم صبونشونو بخورن برن..بعد من برم سراغ صبونه! 

از شانس من هر دفعه میرم بابام الکی میاد چایی میریزه میشینه روبروم یا کنارم مشغول میشه به چایی خوردن+اینکه... 

سمانه بابا چرا اینجوری مثه گنجشک صبونه میخوری؟۴-۵ روزه ۲-۳ تا لقمه کوچیک بیشتر نمیخوری... 

بابا گردو بخور.. 

بابا عسل بخور... 

من تو دلم...تورو خدا ولم کن...نمیخوام بخورم....بذا تو لاک خودم باشه...عجب بدبختیه هاااا!!!!

نظرات 4 + ارسال نظر
آناکارنینا دوشنبه 5 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 08:05 ب.ظ http://www.anacarnina.blogsky.com/

منم به این شوهر میگم گرمه . میگه مردم شوفاژهاشون بازه هنوز. ما کولر روشن کنیم ؟‌

چه نامردی بزرگی واقعا!

mohamad دوشنبه 5 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 08:30 ب.ظ

بـــــــــــــــــــــــ ه خانوم سین خودمــــــــــــــــــــ
میبینم که اخیرا در عرصه جنگ وبلاگی فعال شدی!خوبه...همینطوری بمونیااااااا!!!
اصن چرا این شکلکای اینجا انقد گنگهههههههه؟؟؟من نمیفهمم چی به چیه!
گرمه هوااااااااااااا؟؟؟بمیرم الهیــــــــــــــ بیا خودم بادت بزنم هرموقع گرمت شددددددددد
ولی من موندم سالای(سالهای)قبل رو چطوری تو اون گرمای وحشتناک اونجا سر میکردی؟!؟!
خوبالوووووووووووو بسسسسسه دیگههههههه نخوااااااااااااب
روز معمارم با تاخیر مبارکککککککککک!!!چرا هیچ جا حرفی ازش نبوووووووود!!من خبر نداشتم! خب میرفتیــــــــــ باهاشون یه دوری میزدی(اجازه داشتیتاره خاطه میشه همین چیزا!!اونم خاطره های فراموش نشدنی)
راستی مصالح سخت بود؟رسیدی بخونی؟(چند بار خواستم بپرسم هی یادم میرفت!!)
الان تو انباری به نظرت حتی اگه کولر راه بیوفته خنک میشه؟؟آخه کدوم انبار دریچه کولر داره؟!!(نکنه واسه شما داره؟!)
نبینم دیگه به حرف بابات گوش نکنیااااااااااااااا بخوووووووووور دیگه ضعیف شد بدنت
خب دیگه من خوابمه!!فعلا

سلام
شکلکا که خوبن!
با بیچارگی تمام تحمل میکردم و میکنمهر وقت گرمم شد خبرت میکنممممممممممممممممممممم
گفتی خواب!؟!؟!خوابمههههههههههه
خودمم خبر نداشتم از روزمون..دیگه حسش نبود..اره اجازه داشتم ام حوصله یخ دی!
مصالحم....که ....همون بهتر تموم شد!
انباری که نه...یه اتاق مظلوم و درب داغون که ما انباریش کردیم!
حس خوردن نی فعلا!
منم خوابمه پس

ارامش سه‌شنبه 6 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 12:16 ق.ظ http://his6.blogfa.com

سلام
خوش به حالت اینجا خیلی سرده!
دختر چت شده؟

سلامممممممممممممممممممممم
چه طوری؟ْ؟ْ؟ْ
بابا یه چند روزی باز فیوز پروندم..الان دیگه حل شد همه چی
میگمممممممممممممم...اگه جواب میس و اس ام اساتو بعضی وقتا دیر میدم ناراحت نشیا!!...حتما کاری پیش اومده اون موقع والا منو دیر ج دادن!؟؟!!؟

ارامش سه‌شنبه 13 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 08:24 ب.ظ http://his6.blogfa.com

نه من از و که ناراحت نمیشم عزیزم

بسکه عزیز و مهربونی!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد