روز گذشت های یک دختر ....!

من نمیخوام من باشم!!!:دی

روز گذشت های یک دختر ....!

من نمیخوام من باشم!!!:دی

این چند روز..

در واقع اگه زمان به عقب برگرده به هیچ عنوان نمیخوام این روزا تکرار شه..  

از فشار و استرس درس گرفته تا چرت و پرتایی که فک میکردم و میکنم.. 

... 

الان حوصله منسجم  نوشتنو ندارم.. 

موردی مینوسم! 

یکی اینکه من دیگه میخوام شبا زود بخوابم..چون کلی کیف میکنم تو رختخوابم با خودم حرف بزنمو خل و چل بازی در بیارم...تو روزای عادی تا بخوابم ۲-۳ شبه و فرصتی برای خنگول بازیام نیس! 

 

 

من که پامو از گلیم دوستم و دوستش خیلی اروم کشیدم بیرون..تقریبا کاری با هاشون ندارم..اما هنوز معنای نگاه طولانی طرف و نفهمیدم...نمیدونم چی میخواد بهم بفهمونه..اما خب وقتی دیدم برگشته به دوستم گفته فلانی(بی ادب به اسم کوچیک صدام کرده..مرتیکه...)از ماجرامون خبر داره؟..دوس خنگمم گفنه تا حدی!!..خب بهترین کار این بود که بیطرفیمو اعلام کنم!حالا احتمال میدم که معنی نگاهاش اینه که:...جون مادرت به کسی قضیه مونو نگی .. یهو لو بریم!!!...و منم تو جوابش میگم...برو بابا..تازه به دوران رسیده!!مرا با شما کاری نیس!..این دفعه اگه تنها گیرش اوردم شاید بهش بگم که کاری ندارم به کار کسی...برو زندگیتو کن پسرم! 

بد صفتیه دختر جماعت دارن..تا گوشی به دست میشی هجوم میارن روت  تابفهمن کی یه کیه؟؟ حالا هر کیه!نیس خودتون اصلا نمیدونی چی به چیه؟کی به کیه!؟!؟؟! 

بد نیست یه کم سطح فرهنگ اجتماعی مونو اپدیت کنیم  

.امروز بعد یک هفته(دقیق تر ۱ماه!) که روی پروژه خونه دانشجویی کار کردم..در نهایت بدبختی...طرحو میدی و پلان و نما+ماکت..از این بین پلان و نما ت جزو برترین ایده ها و کاری کلاست میشه واستادت بر میگرده میگه نسبت به اینکه ترم۲ بیخودی!!!! هستی فوق العاده س!اما  بعدش به خاطر اینکه یه مکعب مستطیل به ابعاد جعبه دستمال کاغذی نساختی بر میگرده میگه فلانی و فلانی کاراتونو انجام نمیدین...برین خونه تون..باهاتون کاری ندارم..به سلامت! 

من: 

بعداینکه چرت و پرتاشو گفت..چنتا از بچه ها پا شدن رفتن 

من که اصلا روحم خبر نداشت..با کمی استری و لرزش صدا+نگاه ملتمسانه:استاد من نمیدونمستم..نبودم جلسه پیش...به بچه هام که اس دادم کسی...  

استاد:با لبخند مرموز...حالا باش تو!..اما پایان ترمت مستقیم نیم نمره کم شد..  

من تو دلم:الهی بمیریییییییییییییییییی http://www.millan.net/minimations/smileys/sadhugsmiley.gif تااینجا ۱۷ شدم که!

بعدشم که...هر سوالی یا حرفی..جوابش فقط لبخند ملیح...میخواستم عینکشو فرو کنم تو چشاااااااااااااااااااااااااااااااااش! 

.. 

اصلا حالم گرفته شد..... نمیخوام ادامه بدم...

 

نظرات 3 + ارسال نظر
رضا جمعه 2 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 11:21 ب.ظ

سلام مطالبتو خوندم خسته نباشی
وقت کردی به ما هم سر بزن
pejhvak.blogsky.com

اینجام!؟

نگینツ جمعه 2 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 11:36 ب.ظ http://www.mininak.blogsky.com

ـخی ی ی درکت میکنم ...
آره بابا این دوستای الان واقعا بعضی وقتا رو اعصابن! نمیدونم چرا نسله دخترا هی داره لوس تر و ننر تر میشه ایشالا روزای بعدیت خاطراته خوبتو بنویسی

قربونت نگین..اره به خدا...دخترم دخترای قدیم.. همه که مثه منو تو نیستن

ارامش شنبه 3 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 02:46 ب.ظ http://his6.blogfa.com

الهی چقدر اذیتت میکنن.روزای شادتو ببینم خانوم

خدا لعنتشون کنه!
مرسی عزیززززززززززززززززززززززززمبوووووووووووووووووس

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد