-
من میرم
جمعه 23 اردیبهشتماه سال 1390 21:13
نمیخوام حذفت کنم..بدون کوچکترین تغییری تو همین جوری بمون تا ابد!
-
برم؟
پنجشنبه 15 اردیبهشتماه سال 1390 20:08
حوصله اینجارو ندارم... البته قدیم ندیما که جوون بودمو مدام دنبال انزوا و سکوت اینجا واسم بهشت بود اما الان که سالمند شدم دوست دارم دورو ورم شلوغ پلوغ باشه! خدا رو چه دیدی؟! شاید از اینجام رفتیم... اصلا خونه ی اول خودمم کجاااااااااااااااااااااااااااس؟
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 10 اردیبهشتماه سال 1390 19:25
خب من الان از کلاس اومده و از شدت گرما دقیقا به نقطه جوش رسیدم بعد یه سری اتفاقات افتاده که من به شدت الان عصبانی و قاطیم! اوا اینکه لعنت به اونی که فرق بین حموم رفتن با حموم عطر و ادکلن گرفتن به جای رفتن به حموم تو کله مردم انداخته! بدم میاد از این جور ادامااااااااااااااااا...نمیتونمم تحملشون کنم! دوم اینکه ضد حال...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 10 اردیبهشتماه سال 1390 11:41
مثلا این هفته قراره نابود شم! وقتی از کلاس برگشتم توضیحات ارائه میدم! فعلا ذهنم مشغول بود گفتم سبک شم یه کم!
-
گرمه...خیلی!
دوشنبه 5 اردیبهشتماه سال 1390 20:01
هوا خیلی گرمه منم اصلا نمیتونم گرما رو تحمل کنم... هر چیم تو خونه غر غر میکنم بابا من این وسط دسته بیل نیستم گرممههههه...اعصابم خوووووووووورده...کولر و جون من یکی را بندازه...باباجونمم که پا میشه میره پشت بوم بعد ۳ ساعت میاد یه پوشال یه وجه کولرو عوض کرده! فک کنم عین پارسال خودمم باید دست به کار شم کولر رو سرویس کنیم!...
-
خدا...بذا نغ نغ کنم..
یکشنبه 4 اردیبهشتماه سال 1390 21:08
کلاس ۴ شنبه ها جهنمه واسم! خدا حوصله ندارم..
-
این چند روز..
جمعه 2 اردیبهشتماه سال 1390 23:04
در واقع اگه زمان به عقب برگرده به هیچ عنوان نمیخوام این روزا تکرار شه.. از فشار و استرس درس گرفته تا چرت و پرتایی که فک میکردم و میکنم.. ... . . . الان حوصله منسجم نوشتنو ندارم.. . . . . موردی مینوسم! یکی اینکه من دیگه میخوام شبا زود بخوابم..چون کلی کیف میکنم تو رختخوابم با خودم حرف بزنمو خل و چل بازی در بیارم...تو...
-
هنگم!
شنبه 27 فروردینماه سال 1390 11:44
الان حتی اسم خودمم نمیدونم چیه!
-
OpEn MIND!!!!
جمعه 26 فروردینماه سال 1390 15:09
چه قد خوبه اوضاع نرمال شده خدار وشکر دیروز یعنی ۵ شنبه و چهار شنبه از درد داشتم میمردم..اما از شانس بد اطرافیان هنوز زنده م! مثلا یه ۴ شنبه ۵شنبه وقت ازاد گیر اوردم برای تکمیل پروژه پانسیون! اونم که از شانسم وقتی عصر از دانشگاه بر گشتم میگرنم شروع شد و تا شب منو کلا از پا انداخت پنجشنبه هم که از صبح تا ۱۰:۳۰ شب یک ریز...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 22 فروردینماه سال 1390 20:18
حتی از پشت این گوشی صدای تو همچنان سکوت است ولی من آن را مقدس می دانم چرا که لمس نفس هایت برایم لذت بخش است هنوز .... اینو تو یه وبلاگ خوندم .. یادش به خیر..وقتی با هم حرف میزدیم...واقعا صدات آرومم میکرد!..دلم کلی برای صدات تنگ شده البته میدونم صدای من زیاد ارامش بخش نبود چون هم تند تند حرف میزنم هم جیغ جیغو ام!خودتم...
-
خدااااااااااااااااااااااااااا...
یکشنبه 21 فروردینماه سال 1390 22:28
مثلا الان من خیلی داغونم...دوس ندارم کسی خلوتام بهم به بزنه...دوس دارم سرم به کار خودم باشه... اسه برم اسه بیام..نه به کسی کاری داشته باشم نه کسی به کار من کار داشته باشه! کلا این روزا بی رمقم..دوستام میگن دپم!نمیدونم...اما دیگه حوصله ی هم همه و شلوغی کلاسو ندارم..ساعت کلاسامو طوری تنظیم کردم که ۵-۶ دقیقه بعد استاد...
-
تو این غروب خونه..تنهایی داره دیونه م میکنه
شنبه 20 فروردینماه سال 1390 19:31
شاید دلیل این کارم به نظر خودم یا خودت یا هرکسی مسخره بیاد اما... بهتره بعد ازتجربه ۶-۷ ماه با هم بودن اونم هر روز و هر ساعت...۱هفته جدایی رو هم تجربه کنیم... البته به نظرم یعد این ۱ هفته دیگه با هم بودنی اتفاق نمیوفته...فک کنم تا اون موقع کلا فراموش بشم... یعنی واقعا میشه این ۱ هفته باعث شه از همه چی بگذری!؟ حرفای تو...
-
داغونم..
شنبه 20 فروردینماه سال 1390 19:09
مرا ببخش که گاه وبیگاه دلم هوای ترا می کند!! مرا ببخش که چشم هایم، هنوز منتظر است تا تو بیایی... مرا ببخش که یادداشت های روزانه ی صفحه ی دلم... با مداد خاطرات تو نوشته می شود.. مرا ببخش.. که هنوز .. دیوانه وار دوستت دارم... پ .ن:باور کن تک تک ثانیه های این چند روز م واسم مثه یک سال میگذره...سخته خیلی...